فیلم گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street) با ۵ اسکار و برنده شدن ۳۸ جایزه و ۱۳۸ نامزدی و درآمد ۴۰۰ میلیون دلاری از بهترین فیلمهای ساختهشده در موضوع تجارت، بورس، بازار سهام و سرمایه است. داستان فیلم گرگ وال استریت از زبان جوردن بلفورت شخصیت اصلی فیلم، با بازی دی کاپریو تعریف میشود.کسی که بسیار زیرک است و ذهن اقتصادی خوبی دارد. کارش را با دلالی در بورس شروع اما خیلی زود در کارش پیشرفت میکند، تبدیل به یکی از غولهای بزرگ سرمایه در آمریکا میشود و به او لقب گرگ وال استریت میدهند. این فیلم نکات قابل توجهی در زمینه بازریابی، فروش و مذاکره دارد، پس در ادامه این مقاله با ما همراه باشید تا این نکات را با هم مرور کنیم.
وال استریت کجاست؟
شاید بد نباشد در همین ابتدای مقاله بدانید که وال استریت کجاست و چرا شهرت جهانی دارد. وال استرییت (Wall Street) خیابانی مشهور در منطقه منهتن نیویورک و قلبِ تجاری و اقتصادی ایالت متحده آمریکا و مکانی برای افراد مشهور و قدرتمند اقتصادی است.اما این خیابان، بین مردم چندان محبوب نیست. آنها معتقدند این خیابان محل کسب ثروت و کلاهبرداری است و انواع فسادهای مالی، اختلاس و… در این خیابان اتفاق میافتد چرا که کارگزاران بورس در وال استریت اگر بخواهند ثروتمند شوند، باید بر خلاف قانون عمل کنند.
گرگ وال استریت یعنی چی؟
گرگ وال استریت اصطلاحی عامیانه برای معامله گران سهام و دیگر متخصصان مالی در وال استریت، مرکز منطقه مالی نیویورک است. این اصطلاح اغلب با کنایه یا تحقیر به کار میرود و به حرص و طمع، فساد و رفتار بیاخلاقی مرتبط با برخی از افراد در این صنعت اشاره دارد.
منشأ اصطلاح گرگ وال استریت
ریشه این اصطلاح به اوایل قرن بیستم میلادی برمیگردد. در آن زمان، از اصطلاح “گرگ” برای توصیف افراد بیرحم و طمعکار استفاده میشد. در دهه 1980، این اصطلاح با انتشار فیلمی به نام “گرگ وال استریت” که داستان یک معامله گر سهام فاسد را روایت میکرد، به محبوبیت رسید.
معانی مرتبط گرگ وال استریت
- شکارچی: گرگها شکارچیان رأس هرم غذایی هستند و این اصطلاح اغلب برای اشاره به معامله گران سهامی که از تاکتیکهای تهاجمی و بیرحمانه برای کسب سود استفاده میکنند، به کار میرود.
- کلاهبردار: گرگها به حیلهگری و فریبکاری معروف هستند و این اصطلاح اغلب برای اشاره به معامله گران سهامی که از روشهای غیرقانونی یا غیراخلاقی برای کسب سود استفاده میکنند، به کار میرود.
- درنده: گرگها گوشتخوار هستند و این اصطلاح اغلب برای اشاره به معامله گران سهامی که از دیگران سوء استفاده میکنند تا به نفع خود پیش بیایند، به کار میرود.
کاربرد اصطلاح گرگ وال استریت
این اصطلاح را میتوان برای توصیف افراد یا موسسات مالی استفاده کرد که به رفتار حریصانه، فاسد یا غیراخلاقی مشهور هستند. همچنین گاهی اوقات به طور کلی برای اشاره به فرهنگ حرص و طمع و بیرحمی در وال استریت استفاده میشود.
گرگ وال استریت فقط یک اصطلاح نیست، بلکه تصویری کلیشهای از یک معامله گر سهام بیرحم و طمعکار است. همه معامله گران سهام در وال استریت فاسد یا غیر اخلاقی نیستند. با این حال، این اصطلاح یادآور خطرات مرتبط با حرص و طمع و فساد در دنیای مالی است.
داستان فیلم گرگ وال استریت
این فیلم ماجرای زندگی شخص سرمایهدار معروفی به نام جردن راس بلفورت است که خودش هم در کتابی به اسم “گرگ وال استریت” داستان این که چگونه توانسته از یک کارگزار ساده در بازار بورس و سهام به یکی از اصلیترین و سرمایهدارترین مهرههای وال استریت تبدیل شود را تعریف میکند.
وقتی بلفورت بهعنوان کارمند وارد دنیای وال استریت میشود، پسری جوان و پر انرژی است که حقوق بالایی دریافت نمیکند. این روند تا اواخر دههی هشتاد و همزمان با حادثه بزرگترین سقوط اقتصادی جهان، یعنی دوشنبه سیاه و ضررهای بزرگ مالی سهامداران ادامه دارد. بعد از این، بلفورت تصمیم میگیرد خودش پا به عرصه تجارت و دلالی بگذارد. بلفورت برای خودش یک شریک پیدا میکند و با هم یک شرکت دلالی سهام راهاندازی و افرادی را هم بهعنوان کارمند استخدام میکنند.
آنها با جریانهای اقتصادی و کلاهبرداریهای وال استریت همراه میشوند. کار غیرقانونی آنها این است که سهامهای بیارزش را ارزشمند نشان میدهند و با قیمت بالا به افراد مختلف میفروشند. همین کار باعث میشود که قیمت آن سهام کمکم بالا برود. به همین ترتیب به یکباره ثروت زیادی در سال کسب کنند و تبدیل به یکی از مهمترین افراد شاغل در وال استریت شوند.
ولخرجیهای زیاد، اقدامات عجیب و غریب و فساد اخلاقی آنها نظر افبیآی را جلب میکند و آنها شروع به تحقیق و بررسی روی این مجموعه میکنند و این موضوع زمینهساز سقوط جوردن بلفورت میشود.
درسهای بازاریابی، فروش و مذاکره بر اساس فیلم گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street)
به طور کلی فیلم گرگ والاستریت درباره ارائه الگوی فروش موفق و گام به گام و مهارت متقاعدسازی فروشندگان است.
1. مدیریت
بلفورت در شرکتی که تاسیس کرد، مدیریت درخشانی داشت. استراتژیهای مدیریتی او بر پایه انرژی و انگیزه کارمندان و راهکارهایش برای رفع استرس، بینظیر بود. در حالی که شرکتهای رقیب که سبک مدیریت سنتی داشتند، پیشرفتی هم نداشتند.
بلفورت میدانست که کارمندانش بزرگترین منابع او هستند و تا انتهای فیلم نسبت به آنها وفادار ماند و البته که کارمندان هم نسبت به او وفادار بودند. او این حس وفاداری را با دوستی، آموزش، تامین مالی و ارزش دادن به آنها ایجاد کرد.
2. زبان بدن
استفاده از زبان بدن در مذاکره، برای جذب و قانع کردن مشتریها تاثیر بهسزایی دارد. در یکی از سکانسهای فیلم، بلفورت را در حال سخنرانی و نصیحت به کارمندانش میبینید؛ هماهنگی کلام و زبان بدن او فوقالعاده است.
3. تیمسازی
قدرت تیمسازی را دست کم نگیرید. در این فیلم بلفورت یک فروشنده سهام بود که در وال استریت فروش را یاد گرفته و تصمیم میگیرد بیشتر از هرکس دیگری بفروشد. پس تیمی از فروشندگان را تشکیل و آنها را آموزش میدهد. او و تیمش در نهایت پیشرفت بسیاری میکنند.
مثلا از دوستش که گارسون رستوران بوده و هیچ تخصصی ندارد شروع میکند. بعد ها چند فرد دیگر را که حتی سواد آکادمیک هم ندارند و حتی خلافکار هم هستند، با خودش همراه میکند و یک تیم با انگیزه را تشکیل میدهد.
4. مشتریمداری
نحوه صحبت کردن با مشتری اهمیت زیادی دارد. صحبت کردن با مشتری باید بسیار حرفهای و در راستای ایجاد آگاهی بیشتر در مورد کالا مورد ارائه از جانب شما باشد. مشتریمداری باید در کلام، رفتار و پیگیریهای پس از خرید در جریان باشد. در یکی از سکانسهای پایانی فیلم، بلفورت، در سمیناری که همگی مدیران فروش هستند، خودکاری از جیبش در میآورد و از شرکتکنندگان میخواهد خودکار را به او بفروشند. خودکار را به هر کسی که میدهد، شروع به توصیف و تعریف از آن میکنند و بلفورت میگوید قانع نشدم.
در ابتدای فیلم میبینید که بلفورت از دوستش میخواهد که خودکار را به او بفروشد. دوستش از او شمارهاش را میخواهد و بلفورت میگوید خودکار ندارم. دوستش میگوید: بفرمائید خودکار و این به معنی ایجاد احساس نیاز در مشتری است.شما به عنوان فروشنده باید مهارت کافی را در شناخت نیاز مشتری داشته باشید. نباید مشتری را متقاعد به خرید چیزی کنید، اگر نیاز او را شناسایی کنید؛ خودش محصول یا خدمتتان را خریداری میکند. پس، اثربخشترین شیوه بازاریابی، شناسایی و برآوردن نیاز مشتری است و نه دستکاری نیازهای او.
بدانید که فروش پایان یک معامله نیست. شما باید به مشتری خود احترام بگذارید و بعد از خرید هم، از او درباره کالایی که خریده است، پرس و جو کنید. این موضوع، مشتری را برای خریدهای بعدی ترغیب میکند و باعث میشود او مشتری وفادار شما باشد.
5. کسب تجربه
بلفورت در اول راه خود سعی میکند که درباره وال استریت و بازر سهام، اطلاعات به دست بیاورد. پس به عنوان کارمند وارد ماجرا میشود و در ادامه برای خود یک دوست و راهنما انتخاب میکند. در این بخش از فیلم، تقابل شخصیتی عصبی و خشن را با فردی آرام میبینید. این شخص او را به انجام ریلکسیشن در طول روز و برای افزایش بازدهی تشویق میکند و تمام جزئیات مربوط به کسب و کار را به بلفورت یاد میدهد.
6. برندسازی
بلفورت با خودش فکر میکند چرا دیگران باید به شرکت بی نام و نشان او اعتماد کنند. پس در ادامه کارهای خود دو کار را انجام میدهد، تعامل با مشتری و ماندگاری در ذهن او. او ابتدا یک نام و لوگوی زیبا برای کسب و کار خود ایجاد میکند و بعد به دوستان و شرکای خود آموزش میدهد چگونه با مشتری تعامل کنند و در ذهن او تاثیر بالایی بگذارند.
در یک سکانس از فیلم، بلفورت در حال آموزش به کارمندانش میگوید: “مثل یک تروریست و یک جنگجو با مشتری صحبت کنید، سهام رو بُکنید تو حلقشون تا خفه بشوند و بمیرند“. یک شعار معروف هم دارند که میگوید: “مشتری یا سهام رو میخره یا باید بمیره“.
استفاده از کلمات در تبلیغات، برندسازی، ایجاد انگیزه و تحریک دیگران بسیار مهم است. در فیلم گرگ وال استریت میبینید بلفورت چطور از کلمات برای تحریک افراد استفاده و آنها را با رویاهایشان درگیر میکند.
برای مثال بلفورت برای تحریک کارمندانش روی مسائل مالی و قدرت پول تاکید میکند و میگوید: “اون تلفن رو بردار به مشتری زنگ بزن، آقای خودت باش وگرنه باید بری برای مک دونالد ساعتی 5 دلار کار کنی“.
جمع بندی
در این مقاله تلاش کردیم معرفی کاملی از فیلم گرگ وال استریت داشته باشیم و نکات مهم بازاریابی آن را تحلیل کنیم. شاید مهمترین قسمت این فیلم برای شما، بازاریابان این باشد که مثل بلفورت همیشه انگیزه خود را حفظ کنید. بعد نیاز مشتری را بشناسید و به شکلی که برایتان سود دارد، به نیازش پاسخ دهید و به چیز دیگری فکر نکنید. کاری که بلفورت خیلی ماهرانه آن را انجام میداد..
عالی