۶ درس مهم بازاریابی که میتوانید از گرگ وال استریت یاد بگیرید
داستان فیلم گرگ وال استریت از زبان جوردن بلفورت شخصیت اصلی فیلم، با بازی دی کاپریو تعریف میشود.کسی که بسیار زیرک است و ذهن اقتصادی خوبی دارد. کارش را با دلالی در بورس شروع اما خیلی زود در کارش پیشرفت میکند، تبدیل به یکی از غولهای بزرگ سرمایه در آمریکا میشود و به او لقب گرگ وال استریت میدهند.
این فیلم نکات قابل توجهی در زمینه بازریابی، فروش و مذاکره دارد، پس در ادامه این مقاله با ما همراه باشید تا این نکات را با هم مرور کنیم.
وال استریت کجاست؟

داستان فیلم گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street)
این فیلم ماجرای زندگی شخص سرمایهدار معروفی به نام جردن راس بلفورت است که خودش هم در کتابی به اسم “گرگ وال استریت” داستان این که چگونه توانسته از یک کارگزار ساده در بازار بورس و سهام به یکی از اصلیترین و سرمایهدارترین مهرههای وال استریت تبدیل شود را تعریف میکند.
وقتی بلفورت بهعنوان کارمند وارد دنیای وال استریت میشود، پسری جوان و پر انرژی است که حقوق بالایی دریافت نمیکند. این روند تا اواخر دههی هشتاد و همزمان با حادثه بزرگترین سقوط اقتصادی جهان، یعنی دوشنبه سیاه و ضررهای بزرگ مالی سهامداران ادامه دارد.
بعد از این، بلفورت تصمیم میگیرد خودش پا به عرصه تجارت و دلالی بگذارد. بلفورت برای خودش یک شریک پیدا میکند و با هم یک شرکت دلالی سهام راهاندازی و افرادی را هم بهعنوان کارمند استخدام میکنند.
آنها با جریانهای اقتصادی و کلاهبرداریهای وال استریت همراه میشوند. کار غیرقانونی آنها این است که سهامهای بیارزش را ارزشمند نشان میدهند و با قیمت بالا به افراد مختلف میفروشند. همین کار باعث میشود که قیمت آن سهام کمکم بالا برود. به همین ترتیب به یکباره ثروت زیادی در سال کسب کنند و تبدیل به یکی از مهمترین افراد شاغل در وال استریت شوند.
ولخرجیهای زیاد، اقدامات عجیب و غریب و فساد اخلاقی آنها نظر افبیآی را جلب میکند و آنها شروع به تحقیق و بررسی روی این مجموعه میکنند و این موضوع زمینهساز سقوط جوردن بلفورت میشود.

درسهای بازاریابی، فروش و مذاکره بر اساس فیلم گرگ وال استریت (The Wolf of Wall Street)
۱- مدیریت
بلفورت در شرکتی که تاسیس کرد، مدیریت درخشانی داشت. استراتژیهای مدیریتی او بر پایه انرژی و انگیزه کارمندان و راهکارهایش برای رفع استرس، بینظیر بود. در حالی که شرکتهای رقیب که سبک مدیریت سنتی داشتند، پیشرفتی هم نداشتند.
۲- زبان بدن
۳- تیمسازی
مثلا از دوستش که گارسون رستوران بوده و هیچ تخصصی ندارد شروع میکند. بعد ها چند فرد دیگر را که حتی سواد آکادمیک هم ندارند و حتی خلافکار هم هستند، با خودش همراه میکند و یک تیم با انگیزه را تشکیل میدهد.

۴- مشتریمداری
نحوه صحبت کردن با مشتری اهمیت زیادی دارد. صحبت کردن با مشتری باید بسیار حرفهای و در راستای ایجاد آگاهی بیشتر در مورد کالا مورد ارائه از جانب شما باشد. مشتریمداری باید در کلام، رفتار و پیگیریهای پس از خرید در جریان باشد.
در یکی از سکانسهای پایانی فیلم، بلفورت، در سمیناری که همگی مدیران فروش هستند، خودکاری از جیبش در میآورد و از شرکتکنندگان میخواهد خودکار را به او بفروشند. خودکار را به هر کسی که میدهد، شروع به توصیف و تعریف از آن میکنند و بلفورت میگوید قانع نشدم.
بدانید که فروش پایان یک معامله نیست. شما باید به مشتری خود احترام بگذارید و بعد از خرید هم، از او درباره کالایی که خریده است، پرس و جو کنید. این موضوع، مشتری را برای خریدهای بعدی ترغیب میکند و باعث میشود او مشتری وفادار شما باشد.
۵- کسب تجربه
در این بخش از فیلم، تقابل شخصیتی عصبی و خشن را با فردی آرام میبینید. این شخص او را به انجام ریلکسیشن در طول روز و برای افزایش بازدهی تشویق میکند و تمام جزئیات مربوط به کسب و کار را به بلفورت یاد میدهد.
۶- برندسازی
بلفورت با خودش فکر میکند چرا دیگران باید به شرکت بی نام و نشان او اعتماد کنند. پس در ادامه کارهای خود دو کار را انجام میدهد، تعامل با مشتری و ماندگاری در ذهن او.
او ابتدا یک نام و لوگوی زیبا برای کسب و کار خود ایجاد میکند و بعد به دوستان و شرکای خود آموزش میدهد چگونه با مشتری تعامل کنند و در ذهن او تاثیر بالایی بگذارند.
در یک سکانس از فیلم، بلفورت در حال آموزش به کارمندانش میگوید: “مثل یک تروریست و یک جنگجو با مشتری صحبت کنید، سهام رو بُکنید تو حلقشون تا خفه بشوند و بمیرند“.
یک شعار معروف هم دارند که میگوید: “مشتری یا سهام رو میخره یا باید بمیره“.
استفاده از کلمات در تبلیغات، برندسازی، ایجاد انگیزه و تحریک دیگران بسیار مهم است. در فیلم گرگ وال استریت میبینید بلفورت چطور از کلمات برای تحریک افراد استفاده و آنها را با رویاهایشان درگیر میکند.
برای مثال بلفورت برای تحریک کارمندانش روی مسائل مالی و قدرت پول تاکید میکند و میگوید: “اون تلفن رو بردار به مشتری زنگ بزن، آقای خودت باش وگرنه باید بری برای مک دونالد ساعتی ۵ دلار کار کنی“.

در این مقاله تلاش کردیم معرفی کاملی از فیلم گرگ وال استریت داشته باشیم و نکات مهم بازاریابی آن را تحلیل کنیم. شاید مهمترین قسمت این فیلم برای شما، بازاریابان این باشد که مثل بلفورت همیشه انگیزه خود را حفظ کنید. بعد نیاز مشتری را بشناسید و به شکلی که برایتان سود دارد، به نیازش پاسخ دهید و به چیز دیگری فکر نکنید. کاری که بلفورت خیلی ماهرانه آن را انجام میداد..